مرداد
- سمبل: شیر
- عنصر: آتش
- سیاره: خورشید
- عضو آسیب پذیر: قلب و پشت بدن
- روز اقبال: یکشنبه
- اعداد شانس: 8 و 9
- سنگ خوش یمن: یاقوت
- رنگ: زرد
- گل: آفتابگردان
- حیوان: گربه سانان
عاشق عاشق شدن است و معشوق خود را غرق هدایای خود می کند. تلاش می کند تا رابطه عاشقانه بی نقصی را خلق کند.
تیر
- سمبل: خرچنگ
- عنصر: آب
- سیاره: ماه
- عضو آسیب پذیر: سینه و شکم
- روز اقبال: دوشنبه
- اعداد شانس: 3 و 7
- سنگ خوش یمن: مروارید
- رنگ: نقره ای
- حیوان: حیوانات صدفدار
او مانند سیاره خود - ماه - در حال تغییر است. اگر به او اطمینان کامل نداشته باشی، هرگز رابطه عاشقانه با او نخواهید داشت. او از عشق ورزیدن لذت می برد و در عوض می خواهد آن را دریافت کند.
خرداد
- سمبل: دو قلوها
- عنصر: هوا
- سیاره: عطارد
- عضو آسیب پذیر: دست و شانه
- روز اقبال: چهارشنبه
- اعداد شانس: 5 و 9
- سنگ خوش یمن: عقیق
- رنگ: زرد
- گل: زنبق
- حیوان: پروانه
چه راحت میتوان عاشق او شد. جذابیت و شیرینی کلام او به خوبی بر این مدعاست. او عاشق شادی و خوش بودن است و اگر نتوانید او را شاد کنید، جذابیت خود را از دست می دهید.
اردیبهشت
- سمبل: گاو نر
- عنصر: خاک
- سیاره: ناهید
- عضو آسیب پذیر: گردن
- روز اقبال: جمعه
- اعداد شانس: 4 و 6
- سنگ خوش یمن: زمرد سبز
- رنگ: آبی روشن
- گل: خشخاش
- حیوان: گاو
جذاب است و عشقش تا حدی نفسانی.برای او عشق اهمیت زیادی دارد و اگر عاشق شود، عاشقی فداکار خواهد بود. معمولاً صبر میکند. ابتدا طرف مقابل تعهد خود را ثابت کند و سپس خود را در این تعهد شریک میکند.
فروردین
- سمبل: قوچ
- عنصر: آتش
- سیاره: مریخ
- عضو آسیب پذیر: سر
- روز اقبال: سه شنبه
- سنگ خوش یمن: الماس
- رنگ: قرمز
فروردینی ها در پی عشق آتشین و پر شورترین عشق ممکن اند. او خود به خود جنس مخالف را جذب می کند. لذتهای جسمانی برای او بسیار اهمیت دارد و گاه احساس مالکیت شدیدی نسبت به معشوق خود را دارد.
' دوستان، فرشته هایی هستند که شما را بر روی پاهایتان بلند میکنند، زمانی که بالهای شما به سختی به یاد میآورند چگونه پرواز کنند'
فقط دوستان بخوانن :
یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچه های کلاس را دیدم. اسمش مارک بود و انگار همهی کتابهایش را با خود به خانه می برد.
با خودم گفتم: 'کی این همه کتاب رو آخر هفته به خانه می بره '
من برای آخر هفته ام برنامه ریزی کرده بودم (مسابقهی فوتبال با بچه ها، مهمانی خانهی یکی از همکلاسی ها) بنابراین شانه هایم را بالا انداختم و به راهم ادامه دادم.
همینطور که می رفتم، تعدادی از بچه ها رو دیدم که به طرف او دویدند و او را به زمین انداختند. کتابهاش پخش شد و خودش هم روی خاکها افتاد......
ادامه مطلب ...
دوستان من
درصورتیکه تمایل دارید هر هفته چیستانها به ایمیل شما ارسال شود از طریق صفحه نظرات ایمیل خود را وارد نموده و موافقت خود را اعلام نمایید.
متشکرم
این داستان را فقط کسانی بخوانن که فک می کنن دیگه واسه هیچی وقت ندارن ...
در اولین جلسه دانشگاه استاد ما خودش را معرفی نمود و از ما خواست که کسی را بیابیم که تا به حال با او آشنا نشده ایم، برای نگاه کردن به اطراف ایستادم، در آن هنگام دستی به آرامی شانهام را لمس نمود، برگشتم و خانم مسن کوچکی را دیدم که با خوشرویی و لبخندی که وجود بیعیب او را نمایش میداد، به من نگاه میکرد.
او گفت: "سلام عزیزم، نام من رز است، هشتاد و هفت سال دارم، آیا میتوانم تو را در آغوش بگیرم؟"
پاسخ دادم: "البته که میتوانید"، و او مرا در آغوش خود فشرد.........
ادامه مطلب ...
گر بخواهی نام آن نیکو عذار تکه سنگی بر لب دریا گذار
اگه دوس داری جوابشو بدونی بر روی ادامه مطالب کلیک کن و هدیه خودتو دریافت کن
ادامه مطلب ...